سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ستمکار را چنین سوگند دهید ، اگر بایدش سوگند دادن : که او از حول و قوت خدا بیزار است ، چه او اگر به دروغ چنین سوگندى خورد در کیفرش شتاب شود ، و اگر سوگند خورد به خدایى که جز او خدایى نیست در کیفرش تعجیل نبایست چه او خدا را یگانه دانست . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :3
بازدید دیروز :23
کل بازدید :127444
تعداد کل یاداشته ها : 85
103/2/5
2:14 ص
موسیقی
مشخصات مدیروبلاگ
 
فاطر[79]
یا علی رفتم بقیع اما چه سود! هرچه گشتم فاطمه آنجا نبود! یا علی قبر پرستویت کجاست؟ آن گل صد برگ خوش بویت کجاست؟ هر چه باشد من نمک پرورده ام دل به عشق فاطمه خوش کرده ام حج من بی فاطمه بی حاصل است فاطمه حلال صدها مشکل است من طواف سنگ کردم، دل کجاست؟ راه ها پیموده ام، منزل کجاست؟ کعبه ی بی فاطمه مشتی گل است قبر زهرا کعبه اهل دل است

خبر مایه

سید حمیدرضا برقعی


با اشک‌هاش دفتر خود را نمور کرد
در خود تمام مرثیه‌ها را مرور کرد

ذهنش ز روضه‌های مجسّم عبور کرد
شاعر بساط سینه‌زدن را که جور کرد

احساس کرد از همه عالم جدا شده ست
در بیت‌هاش مجلس ماتم به پا شده ست

در اوج روضه خوب دلش را که غم گرفت
وقتی که میز و دفتر و خودکار دم گرفت

وقتش رسیده بود به دستش قلم گرفت
مثل همیشه رخصتی از محتشم گرفت

باز این چه شورش است که در جان واژه‌هاست
شاعر شکست خورده‌ی طوفان واژه‌هاست

بی‌اختیار شد قلمش را رها گذاشت
دستی ز غیب قافیه را کربلا گذاشت

یک بیت بعد واژه‌ی لب تشنه را گذاشت
تن را جدا گذاشت و سر را جدا گذاشت

حس کرد پا به پاش جهان گریه می‌کند
دارد غروب فرشچیان گریه می‌کند

با این زبان چگونه بگویم چه ها کشید
بر روی خاک و خون بدنی را رها کشید

او را چنان فنای خدا، بی‌ریا کشید
حتی براش جای کفن؛ بوریا کشید

در خون کشید قافیه‌ها را، حروف را
از بس که گریه کرد تمام لهوف را

اما در اوج روضه کم آورد و رنگ باخت
بالا گرفت کار و سپس آسمان گداخت

این بند را جدای همه روی نیزه ساخت
خورشید سر بریده غروبی نمی‌شناخت

بر اوج نیزه گرم طلوعی دوباره بود
او کهکشان روشن هفده ستاره بود

خون جای واژه بر لبش آورد و بعد از آن...
پیشانیش پر از عرق سرد و بعد از آن...

خود را میان معرکه حس کرد و بعد از آن...
شاعر برید و تاب نیاورد و بعد از آن...

در خلصه‌ای عمیق خودش بود و هیچ کس
شاعر کنار دفترش افتاد از نفس



  
  

سراینده : حجّت الاسلام والمسلمین جواد محدّثى

شهرها انگشترند و «قم» ، نگین
تربت قم، قبله عشق و وفاست
مرقد معصومه «ع» چشم شهر ما
دخترى از اهل بیت آفتاب
در حریمش مرغ دل پر مى زند
هر دلى اینجاست مجذوب حرم
این حرم باشد ملائک را مطاف
دیده پاکان به قبرش دوخته
حوزه قم هاله اى بر گِرد آن
قم همیشه رفته راه مستقیم
شهر خون، شهر شرف، شهر جهاد
هرکجا را هر چه سیرت داده اند
نقطه قاف قیامند اهل قم
اهل قم ز اوّل ولایت داشتند
اهل قم از یاوران «قائم» اند
دختر موسى بن جعفر «ع» را درود
  قم، هماره حجّت روى زمین
شهر علم وشهر ایمان و صفاست
مهر او جانهاى ما را کهربا
وارث درّ حیا، گنج حجاب
هر گرفتار آمده، در مى زند
جان، اسیر رشته جود وکرم
زائران را ارمغان، عشق و عفاف
عصمت و پاکى از آن آموخته
فقه و احکام خدا را مرزبان
بوده در مهد هدایتها مقیم
شهر فقه و حوزه، علم و اجتهاد
اهل قم را هم بصیرت داده اند
برق تیغ بى نیامند اهل قم
در دل و در دیده آیت داشتند
درقیام و پیشتازى دائمند
کز عنایاتش تراوید این سرود


  
  

«و قال ربکم ادعونی استجب لکم ان الذین یستکبرون عن عبادتی سیدخلون جهنم داخرین »

پروردگار شما گفته است : مرا بخوانید تا خواسته هایتان را اجابت کنم و برآورده نمایم .

همانا کسانیکه از عبادت من (درخواست و سؤال از من) سرباز می زنند و سرکشی می کنند ،

به زودی با ذلت و خواری وارد دوزخ می شوند .

خداوند در این آیه شریفه به صراحت اعلام می دارد که هر که مرا بخواند و از من چیزی بطلبد ،

دعایش را می پذیرم و به استجابت می رسانم و حاجتش را برآورده می کنم . سپس تاکید می کند که

هر کس از دعا کردن سرپیچی و عصیان کند و از سؤال و نیایش به درگاهم تکبر نماید و مرا نخواند ،

او را با ذلت به جهنم افکنم .

واژه عبادت که در این آیه آمده است ، مقصود از آن به فرموده امام باقر علیه السلام دعا است ،

زیرا برترین و با فضیلت ترین عبادت و بندگی خدا ، دعا و سؤال از درگاه اوست .

از امام باقر علیه السلام سؤال می شود: کدام عبادت افضل است ؟ می فرماید : چیزی نزد خدای عزوجل

برتر از دعا نیست که از او سؤال و درخواست کنند وآنچه را نزد اوست از او بخواهند و هیچ کس نزد

خدا دشمن تر نیست از کسی که در عبادت و پرستش ذات مقدسش گردنکشی کند و آنچه را نزد او است درخواست ننماید .


پرسشی که به نظر می رسد این است که با این صراحت بیان آیه مبارکه در استجابت دعای مؤمنان ، چرا

درخواست ها به استجابت نمی رسد؟

در این باره مطالب جالب و زیادی در روایات معصومین علیهم السلام آمده که بهتر است بدون هیچ حاشیه ای

از آنها استفاده کرد .

شرایط استجابت دعا

مهمترین شرایط استجابت دعا، مصلحت بودن آن است . چه بسا کسی چیزی را از خدا بخواهد که به مصلحتش نیست

و چون خدای عزوجل ارحم الراحمین است و به بندگانش لطف دارد، قطعا مصلحت بنده اش را می خواهد و لذا اگر

در حالی که مطلب درخواستی به مصلحت سؤال کننده نباشد ، به اجابت برسد ، قطعا قبیح است و خدای سبحان از

هر قبیحی منزه است ، یا اینکه ممکن است مطلب درخواستی غیر ممکن باشد یا دارای مفسده ای - چه در کوتاه مدت

و چه در دراز مدت - برای درخواست کننده باشد ، که ما بیشتر بر درگاهش عجز و لابه کنیم و به خاک افتیم و دعا

و نیایش نمائیم و اگر در این دنیا ، دعای ما - طبق مصالحی که بسیاری از آنها بر ما پوشیده است - به استجابت

نرسد، قطعا بر سرمایه آخرتمان افزوده می شود و اجر و پاداش ما را عندالله زیادتر می کند .


به هر حال لازم است انسان در هر حال از خدا بخواهد و دعا کند . معاویة بن عمار از امام صادق علیه السلام می پرسد:

جانم به قربانت! چه می فرمایید درباره دو نفر که با هم وارد مسجد شدند، یکی بیشتر نماز می خواند و دیگری بیشتر

دعا می کند، کدام یک برترند؟ حضرت پاسخ می دهد: هر دو کار نیکی انجام می دهند . عرض می کند: دانستم ولی کدام

یک - به هر حال - برتر است؟ می فرماید: او که بیشتر دعا می کند . آیا نشنیدی که خدای سبحان می فرماید:

«ادعونی استجب لکم » . دعا همان عبادت بزرگ است .

یکی دیگر از شرایط استجابت دعا این است که انسان به پیمانی که با خدا بسته است وفادار باشد . پیمان با خدا

این است که در برابر احکام و اوامرش اطاعت کنیم و سر فرود آوریم و از دستورهای الهی سرپیچی ننمائیم ، در آن

صورت اگر درخواستی کردیم ، بی گمان مورد استجابت قرار می گیرد .


شخصی از امام صادق علیه السلام پرسید: خدا می فرماید: «ادعونی استجب لکم » و با این حال ما هرچه دعا می کنیم به استجابت نمی رسد؟ ! حضرت فرمود: روا نشدن دعاهایتان برای این است که شما به عهد و پیمان خود با خداوند وفا نمی کنید . خداوند می فرماید: «اوفوا بعهدی اوف بعهدکم » به پیمان من وفادار باشید ، من هم به پیمانم وفا می کنم . «والله لو وفیتم الله لوفی لکم » به خدا قسم اگر وفا کنید ، خدا نیز وفا می کند .


شرایط دیگر استجابت دعا، دانستن جهت و روش دعا کردن است . در روایتی که نویسنده کتاب «نورالثقلین » نقل کرده، راوی

از امام صادق علیه السلام می پرسد: چرا دعای ما به استجابت نمی رسد؟ حضرت می فرماید: باید روش دعا کردن را بیاموزید .

سؤال می کند : روش چیست ؟ می فرماید:

«تبدا فتحمد الله و تذکر نعمه عندک ثم تشکره ثم تصلی علی النبی و آله ثم تذکر ذنوبک فتقر بها ثم تستعیذ منها ، فهذا جهة الدعاء»

در آغاز دعا، خدا را ستایش می کنی و نعمتهایش را به یاد می آوری سپس شکر و سپاس می کنی و بر پیامبر و اهل بیتش درود

می فرستی، سپس گناهانت را یادآور می شوی و به آنها اعتراف می کنی و به خدا پناه می بری . این روش دعا کردن است .

شرط دیگر دعا صلوات است . در روایتی حارث بن مغیره از امام صادق علیه السلام نقل می کند که فرمود : هرگاه خواستی

دعا کنی ، خدا را ستایش و تمجید و حمد و تسبیح و تهلیل کن و پس از حمد و ثنای پروردگار ، بر محمد و آلش صلوات و

درود بفرست ، سپس دعای خود را با خدایت مطرح کن .

امام صادق علیه السلام - طی روایت دیگری - می فرماید: هر که از خدا چیزی را بخواهد، پس باید در آغاز، بر محمد و آل محمد

درود فرستد سپس حاجتش را بیان کند و بعد از آن دوباره با صلوات بر پیامبر و اهل بیتش ، سخنش را به پایان برساند ،

همانا خدای عزوجل کریم تر از آن است که دو طرف دعا را (که صلوات می باشد) بپذیرد و خود درخواست را که در وسط قرار دارد

، رها نماید .

آخرین شرط استجابت دعا شناخت است که شرط بسیار دشواری است . البته شناخت از شخصی با شخص دیگر تفاوت دارد . قطعا شناخت

واقعی نزد پیامبر و خاندان معصومش است و بس، ولی بهر حال هر کس باید تا اندازه ای خدا شناس باشد . در کتاب توحید از

امام کاظم علیه السلام روایت شده که فرمود : گروهی از امام صادق علیه السلام پرسیدند : چرا خدا را می خوانیم و

اجابتمان نمی کند ؟ فرمود : زیرا کسی را می خوانید که او را نمی شناسید .

از خدای متعال خالصانه درخواست می نماییم خود را به ما بشناساند «اللهم عرفنی نفسک » تا در این ایام و

لیالی مبارک قدر که ایام دعا و استجابت دعا است ، توفیق دعا کردن را بیابیم و با شناخت و معرفت خدا را بخوانیم

و به خواست خداوند دعاهایمان به استجابت رسد و مقبول درگاه ذات مقدسش قرار گیرد . آمین رب العالمین


89/11/3::: 7:54 ع
نظر()
  
  

  شاعر : سید حمید رضا برقعی
  ابیات :

این  صدای  تپش  قلبم  نیست

درحسینه ی دل سینه زنی ست

     و این بحر طویل است...

عصر یک جمعه ی دلگیر، دلم گفت بگویم بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیده است؟چرا آب به گلدان نرسیده است؟چرا لحظه ی باران نرسیده است؟ و هر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است، به ایمان نرسیده است و غم عشق به پایان نرسیده است. بگو حافظ دلخسته ز شیراز بیاید بنویسد که هنوزم که هنوز است چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است ؟چرا کلبه احزان به گلستان نرسیده است؟دل عشق ترک خورد، گل زخم نمک خورد، زمین مرد، زمان بر سر دوشش غم و اندوه به انبوه فقط برد،فقط برد، زمین مرد، زمین مرد ،خداوند گواه است،دلم چشم به راه است، و در حسرت یک پلک نگاه است، ولی حیف نصیبم فقط آه است و همین آه خدایا برسد کاش به جایی، برسد کاش صدایم به صدایی...

عصر این جمعه دلگیر وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس، تو کجایی گل نرگس؟به خدا آه نفس های غریب تو که آغشته به حزنی است ز جنس غم و ماتم، زده آتش به دل عالم و آدم مگر این روز و شب رنگ شفق یافته در سوگ کدامین غم عظمی به تنت رخت عزا کرده ای؟ ای عشق مجسم! که به جای نم شبنم بچکد خون جگر دم به دم از عمق نگاهت. نکند باز شده ماه محرم که چنین می زند آتش به دل فاطمه آهت به فدای نخ آن شال سیاهت به فدای رخت ای ماه! بیا صاحب این بیرق و این پرچم و این مجلس و این روضه و  این بزم توئی ،آجرک الله!عزیز دو جهان یوسف در چاه ،دلم سوخته از آه نفس های غریبت دل من بال کبوتر شده خاکستر پرپرشده، همراه نسیم سحری روی پر فطرس معراج نفس گشته هوایی و سپس رفته به اقلیم رهایی، به همان  صحن و سرایی که شما زائر آنی و خلاصه شود آیا که مرا نیز به همراه خودت زیر رکابت  ببری تا بشوم کرب و بلایی، به خدا در هوس دیدن شش گوشه دلم تاب ندارد ،نگهم خواب ندارد، قلمم گوشه دفتر غزل ناب ندارد، شب من روزن مهتاب ندارد، همه گویند به انگشت اشاره مگر این عاشق بیچاره ی دلداده ی دلسوخته ارباب ندارد...تو کجایی؟ تو کجایی شده ام باز هوایی،شده ام باز هوایی...

گریه کن ،گریه و خون گریه کن آری که هر آن مرثیه را خلق شنیده است شما دیده ای آن را و اگر طاقتتان هست کنون من نفسی روضه ز مقتل بنویسم، و خودت نیز مدد کن که قلم در کف من همچو عصا در ید موسی بشود چون تپش موج مصیبات بلند است، به گستردگی ساحل نیل است، و این بحر طویل است و ببخشید که این مخمل خون بر تن تبدار حروف است که این روضه ی مکشوف لهوف است، عطش بر لب عطشان لغات است و صدای تپش سطر به سطرش همگی موج مزن آب فرات است، و ارباب همه سینه زنان کشتی آرام نجات است ،ولی حیف که ارباب «قتبل العبرات» است، ولی حیف که ارباب«اسیر الکربات» است، ولی حیف هنوزم که هنوز است حسین ابن علی تشنه ی یار است و زنی محو تماشاست ز بالای بلندی، الف قامت او دال و همه هستی او در کف گودال و سپس آه که «الشّمرُ ...»خدایا چه بگویم «که شکستند سبو را و بریدند ...» دلت تاب ندارد به خدا با خبرم می گذرم از تپش روضه که خود غرق عزایی، تو خودت کرب و بلایی، قسمت می دهم آقا به همین روضه که در مجلس ما نیز بیایی، تو کجایی ... تو کجایی...