خاطره ای از یک معلم
بخشنامه را خواندم. خواسته بودند دانش آموزان حافظ جزء 30 را شناسایی کنیم و برای مسابقات قرآنی به اداره ببریم. درب کلاس 1/5 را زدم. از معلم اجازه خواستم و گفتم “ بچه ها دقت کنید؛ از طرف آموزش و پرورش مسابقه حفظ جزء 30 قرآن گذاشتهاند. کسی هست جزء 30 را حفظ باشد؟” کسی دست بلند نکرد. گفتم :” نصف جزء 30 را ؟” بازهم همینطور. کلاس 2/5 و 3/5 هم فایده ای نداشت. فقط مانده بود 4/5. “بچه ها برای مسابقه قرآن، آموزش و پرورش اسامی بچه های حافظ جزء 30 را خواسته است، کسی هست آن را حفظ باشد؟ “ سکوت شد. آماده بودم تا از کلاس خارج شوم. ناگهان یک دست بلند شد“ آقا اجازه ! اسم حمید رضا کشاورز را نوشته اید؟ “. کشاورز دانش آموز کلاس 3/5بود ولی دستش را بلند نکرده بود. پرسیدم : “ مگر او جزء 30 را حفظ است؟ “
- بله آقا! ولی به کسی نمی گوید. به سمت کلاس 3/5 رفتم . معلم حمید را به راهرو فرستاد. گفتم “ چرا نگفتی ؟ “ گفت: “ آقا اجازه ! ما برای مسابقه حفظ نکردیم.” جا خوردم. برایش توضیح دادم که با نیت خالصانه و برای تشویق دیگران به حفظ قرآن می توان در مسابقات شرکت کرد. پذیرفت که اسمش را بنویسم. همین که خواستم بروم پرسید: “ آقا اجازه! چه کسی به شما گفت ما جزء 30 را حفظ هستیم؟ “ گفتم : “ مرتضی فرزانه” با تعجب گفت: " پس چرا اسم خودش را ننوشتید؟" جا خوردم و گفتم مگر او هم حافظ جزء 30 قرآن است؟ آنروز 19 نفر همدیگر را لو دادند...