امام صادق ع فرمود: امام زین العابدین ع، چهل سال در مصائب پدر بزرگوارش گریست در حالی که روزها، روزه، و شبها بیدار بود و خدا را عبادت می کرد، و گاهی وقتی خادم او افطار آماده می کرد و نزد آن بزرگوار می نهاد، حضرت در حالی که بشدت می گریست به او می فرمود: چگونه آب بنوشم در حالی که پدرم را با لب تشنه شهید کردند؟ !
خادم امام سجاد ع نقل می کند: روزی دنبال حضرت به صحرا رفتم، امام ع روی تخته سنگی مشغول عبادت شد و سر به سجده گذارده فرمود: «لا اله الا الله حقا حقا لا اله الا الله تعبدا ورقا لا اله الا الله ایمانا و صدقا» و من شمردم که حضرت هزار بار این ذکر را در حالی که می گریست در سجده تکرار فرمود، و چون از سجده سر برداشت به ایشان عرض کردم: مولای من! آیا وقت آن نرسیده که کمتر گریه کنید؟
فرمود: وای بر تو! یعقوب پیامبر ص دوازده پسر داشت، یکی از آنها از جلوی چشم او پنهان شده بود، آنقدر گریست که مویش سپید، قدش خمیده و چشمش نابینا شد، حال آنکه من پدر و برادران و عموها و دیگر عزیزانم را روی زمین قطعه قطعه دیدم در حالی که سر به بدن نداشتند.