سفارش تبلیغ
صبا ویژن
برترین صدقه آن است که فرد مسلمان دانشی را فراگیرد، سپس آن را به برادر مسلمانش بیاموزد . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :46
بازدید دیروز :34
کل بازدید :127592
تعداد کل یاداشته ها : 85
103/2/8
3:54 ع
موسیقی
مشخصات مدیروبلاگ
 
فاطر[79]
یا علی رفتم بقیع اما چه سود! هرچه گشتم فاطمه آنجا نبود! یا علی قبر پرستویت کجاست؟ آن گل صد برگ خوش بویت کجاست؟ هر چه باشد من نمک پرورده ام دل به عشق فاطمه خوش کرده ام حج من بی فاطمه بی حاصل است فاطمه حلال صدها مشکل است من طواف سنگ کردم، دل کجاست؟ راه ها پیموده ام، منزل کجاست؟ کعبه ی بی فاطمه مشتی گل است قبر زهرا کعبه اهل دل است

خبر مایه

شهادت امام جعفر صادق (ع) ششمین اختر تبناک ولایت و امامت ، امامی که شیعه با حضور وی جانی تازه یافت ، بر تمامی شیعیان و پویندگان راهش تسلیت باد.

غروب غریبت، در لابه‏لای دقیه‏های خاکی بقیع قد می‏کشد. مدبنه، با التهاب به مدار پرواز کبوتران دست می‏برد تا مردم، آیه‏های زخمی نشناختنت را به دوش بکشند و عذر نیاورند.
زمین، آبستن اشک می‏شود. خورشید، قد خم می‏کند و دست‏های ملتمس عرشیان، همگام با فرشیان، شعر بی‏قراری را در آغوش می‏کشند.
داغ در گلوی شیعیان منتشر می‏شود تا بلوغ ابری بقیع را نظاره کنند.
نبض تاریخ، به هم خورده است. دشمنان، با زهرشان، قلب تو را نشانه رفته‏اند تا حوصله خدا را سر ببرند.
با این بدبختی عمیقی که فراهم کرده‏اند، نه تنها به ساحت سبزت راه نیافته‏اند، که آتش جهنم خودشان را شعله‏ورتر ساخته‏اند.

اینان، سپاهیان شیطانند که از دهلیزهای پرپیچ و خم جهالت و نکبت سردرآورده‏اند.

اینان می‏خواهند آینه امامت را بشکنند؛ ولی دیری نخواهد پایید که مذلت و سرافکندگی خویش را در قامت «وجوه یومئذ خاشعه» تجربه خواهند کرد.
خورشید از چشمان تو تقلید می‏کند.
هنوز هم دنیا، از شکوه جاری تو وام می‏گیرد. هنوز هم خورشید، از چشمان تو تقلید می‏کند.

دانشگاه، به نام تو زنده است؛ حوزه از زلال دانش تو آب می‏خورد و عطش دانش‏اندوزی راهیان عشق، با کلام تو سیراب می‏شود.

"نقی یعقوبی"

 


91/6/21::: 9:36 ع
نظر()
  
  

 

این بچه ها معما گونه هستند در عین گریستن می­خندند و در عین خندیدن می­گریند.

دل دریایی شان مطمئن و آرام است اما در عین حال امواج بی قراری شان بیتابانه خود را به ساحل بلند سینه های ستبرشان می­کوبد.

اینان ذخیره های خداوند برای عصر آخرالزمان هستند. برگزیدگانی که تاریخ، هزاران سال در انتظار قدومشان بوده است.

عصاره امت های پیشین همانان که(فسوف یاتی الله بقومهم یحبهم و یحبونه اذلة علی المومنین و اعزة علی الکافرین یجاهدون فی سبیل الله و لا یخافون لومة لائم...)

چه روزگار شگفتی، تاریخ آینده ی کره ارض بارور حوادثی بس شگفت است حوادثی که مجد و عظمت جهانگیر اسلام را در پی خواهد داشت و این همه را تنها کسی در می یابد که منتظر است و بوی یار را از فاصله ای نه چندان دور می شنود و هر لحظه انتظار می­کشد تا صدای اناالمهدی از جانب قبله بلند شود و او را به سوی خویش فراخواند.

راهیان کربلا را بنگر، آنان خوب دریافته اند که زندگی به خون وابسته است و پیکر تاریخ بی خون خدا،ثار الله، مرده ای بیش نیست و سر مبارک امام بر فراز نی رمزی است بین خدا و عشاق یعنی که این است بهای دیدار...

به یاد آر فرموده صاحب الزمان را که ما را به اعمالی فراخوانده که به محبتشان نزدیک تر است،(فلیعمل کل امر منکم ما تقرب من محبتنا) و براستی مگر محبت آنان در چیست؟ در محبت حسین. محب حسین محبوب خداست و کدام راه از این نزدیکتر؟!

بشنو، زبان حال آنان را بشنو؛ حسینا! اماما! هر چند ما عاشورائیان قرن پانزدهم هجری قمری کربلا نبودیم تا به ندای هل ناصر تو پاسخ گوییم و حق را یاری کنیم ؛ اما حسینا ما می­دانیم که تاریخ بر محور تو و عاشورا و کربلایت می­گردد و زمان از ان میگذرد تا یاران تو را از صلب پدران و رحم مادرانشان بیرون کشد و همه آنان را در زیر علم خونخواهی تو گرد آورد و آنان را وارثان زمین گرداند و این چنین همه تاریخ روزی بیش نیست و آن روز، روز عاشوراست.

سید مرتضی آوینی

 


  
  

دو پیرمرد 90 ساله، به نامهاى بهمن و خسرو، دوستان بسیار قدیمى بودند.هنگامى که بهمن در بستر مرگ بود، خسرو هر روز به دیدار او می رفت. یک روز خسرو گفت: «بهمن جان، ما هر دو عاشق فوتبال بودیم و سالهاى سال با هم فوتبال بازى می کردیم. لطفاً وقتى به بهشت رفتى، یک جورى به من خبر بوده که در آن جا هم می شود فوتبال بازى کرد یا نه؟» بهمن گفت: «خسرو جان، تو بهترین دوست زندگى من هستى. مطمئن باش اگر امکانش بود حتماً بهت خبر می دهم.» چند روز بعد بهمن از دنیا رفت. یک شب، نیمه هاى شب، خسرو با صدایى از خواب پرید. یک شیء نورانى چشمک زن را دید که نام او را صدا می زد: خسرو، خسرو... خسرو گفت: کیه؟ منم، بهمن. تو بهمن نیستى، بهمن مرده!باور کن من خود بهمنم...تو الان کجایی؟ بهمن گفت: در بهشت! و چند خبر خوب و یک خبر بد برات دارم. خسرو گفت: اول خبرهاى خوب را بگو. بهمن گفت: اول این که در بهشت هم فوتبال برقرار است. و از آن بهتر این که تمام دوستان و هم تیمی هایمان که مرده اند نیز اینجا هستند. حتى مربى سابقمان هم اینجاست. و باز هم از آن بهتر این که همه ما دوباره جوان هستیم و هوا هم همیشه بهار است و از برف و باران خبرى نیست. و از همه بهتر این که می توانیم هر چقدر دلمان می خواهد فوتبال بازى کنیم و هرگز خسته نمی شویم. در حین بازى هم هیچ کس آسیب نمی بیند.  خسرو گفت: عالیه! حتى خوابش را هم نمی دیدم! راستى آن خبر بدى که گفتى چیه؟  بهمن گفت: مربیمون براى بازى جمعه اسم تو را هم توى تیم گذاشته! 

 


  
  

quran

یکى از دستورهایى که پیشوایان دین در باب تلاوت قرآن به ما داده اند، خواندن از روى آن است و روى این مسئله تاکید فراوانى کرده اند. چه بسا علت این تاکید، بهره گرفتن از "نورانیت" قرآن است، تا مسلمانان از آن بهره بیشترى ببرند و نورانیش در آنان اثر گذارد.
احادیثى از معصومین علیهم السلام رسیده است که انسان هر وقت مى خواهد قرآن بخواند، از روى خط قرآن تلاوت کند، زیرا قرائت از روى قرآن ثواب بیشترى دارد.
از جمله احادیثى که بر این مطلب صراحت دارد، روایت اسحاق بن عمار است که به امام صادق علیه السلام عرضه داشت: جانم به قربانت، من قرآن را حفظ کرده ام آیا از حفظ بخوانم یا از روى آن ؟
امام علیه السلام فرمودند:
از روى آن بخوان. زیرا که قرائت از روى قرآن ثواب بیشترى دارد. مگر نمى دانى که نگاه کردن به قرآن علاوه بر خواندن آن، مستقلا عبادت محسوب مى گردد. (اصول کافى، ج 4، کتاب فضیلت قرآن . ص 418، حدیث 5)
در روایت دیگری امام صادق علیه السلام فرموده اند:
هر کس قرآن را از روى آن تلاوت کند چشم وى نیز از قرآن بهره بردارى مى نماید و از عذاب او و پدر و مادرش هم کاسته مى شود گر چه با کفر از دنیا رفته باشند. (ثواب الاعمال، ص 231؛ اصول کافى، ج 4، ص 417، حدیث 1 و 4)
رسول خدا صلى الله علیه و آله نیز در این باره فرموده اند:
هیچ چیز بر شیطان سخت تر از آن نیست که انسان قرآن را از روى آن بخواند.
نیز از آن حضرت روایت شده: سهم چشم هایتان را از عبادت بپردازید. پرسیدند: یا رسول الله! سهم چشم از عبادت چیست؟ فرمودند: نگاه کردن به قرآن و تفکر در آن و پند گرفتن از شگفتى هاى آن است. (الجامع الصغیر)
و نیز چنین فرمودند:
برترین عبادت امت من تلاوت قرآن با نگاه به آن است. (آداب المتعلمین، ص 151)
از روایت فوق به دست مى آید که تنها خواندن قرآن، تلاوت کامل و مطلوب نیست. بلکه علاوه بر خواندن اگر به آیات الهى، نگاه شود و قرآن در مقابل فرد تلاوت کننده قرار داشته باشد بهتر است.
شاید از این احادیث بتوان استفاده کرد که خواندن قرآن از روى آن به تدبر و تفکر نزدیکتر است تا از حفظ خواندن .
ضمنا در مورد نگاه نمودن به قرآن و ریختن گناهان باید گفت که خداوند آن قدر رحمان و رحیم است که در هر زمینه ای لطف و بخشش او بیش از مقدار عمل بندگان است.


  
  

نمی دانم تا کی می توانم تو را بیشتر از همه کس دوست داشته باشم؟ نمی دانم بهشت تا کی ادامه خواهد داشت؟ نفس های تو، بوی بهشت می دهند. تو از جنس بهشتی؛ بهشت زیر پای توست. تو مهربان ترین ستاره ای هستی که من داشته ام. تو از تمام درخت ها پرنده تری. نمی دانم تا کجای دنیا می توانم از مهربانی تو بنویسم!

من سال های دلواپسی ام را سر بر شانه تو گریسته ام. من دلهره هایم را در فشار آغوشت فراموش کرده ام و تمام کودکی ام را با آوازهای عاشقانه تو خوابیده ام. لالایی هایت، طولانی ترین خواب هایی است که به یاد دارم.
هنوز دوست دارم ساعت ها در آغوش مهربانی های تو بگریم. هنوز دست های خسته ات،بوی لالایی های آرام می دهند.
تو تنها پرنده ای هستی که من توانسته ام سال های سال، پیشانی اش را ببوسم.
هر روز آینه، تصویر لبخندهای تو را برایم قاب می گیرد تا تنها دلخوشی ام در این روزهای سراسر دلتنگی باشد. صدای تو، آشناترین کلامی است که می شناسم.
تو روح تمام شعرهای عاشقانه ای که باید بسرایم؛ حتی واژه ها برای از تو گفتن کم می آورند. می خواهم برای یک بار هم که شده، تو را زیباتر از تمامی کلمات بنویسم. باید برای نوشتن تو، واژه ها را عوض کنم. کاش می شد واژه ای تازه به دنیا بیاید؛ واژه ای که بتوان تو را با آن سرود، واژه ای که در هیچ کجای جهان، به گوش هیچ شاعری نخورده باشد. تو تنها فرشته دنیایی هستی که من می شناسم.
همه مهربانی ها به لبخند تو می رسند. دست هایت، زیباترین مکانی است که برای خواب بوسه هایم سراغ دارم. خداوند تو را از جنس زیباترین سلام هایش آفریده است.
خدا کند بتوانم تمام روزهایم را از تو بسرایم؛ تویی که ادامه بهشتی، تویی که تازه ترین سلام ها هستی، تو اولین و باشکوه ترین نعمت خداوندی که من دیده ام. بگذار تا بوسه هایم بر دست های رنجورت گریه کنند.
زلال تر از آینه ها
عباس محمدی
پیدایی؛ پیداتر از روشنایی، پیداتر از آفتاب، پیداتر از نهایت امید.
عشق و حماسه، ادامه مهربانی تواند. از دامان توست که مرد به معراج می رود.
سرچشمه تمام پاکی ها، دامان توست.
جان های پاک را در دستانت به تماشای آفتاب دعوت می کنی. روحت از تمام آینه ها زلال تر است.
فرشته های خداوند، به کرامت انسانی تو سر به سجده می سایند.
عفت، بلندترین قله ای است که پرچم زنانگی ات را بر آن افراشته ای.
گرمی آغوشت، امن ترین پناهگاهی است که برای روزهای پر از دلهره کودکانه سراغ دارم.
دورترین رودها، زلالی تو را به دریاها سوغات می برند.
بوی عصمتت، دل نوازترین نسیمی است که زمستان ها را به بهار نزدیک تر می کند، تو وارث پاکدامنی مریمی؛ میراث دار شجاعت آسیه در تالارهای کافر مصر؛ تکه ای از بزرگواری خدیجه علیهاالسلام در روزهای فقیر بعثت هستی؛ جان آزاده سمیه شهیدی؛ هم پای روزهای صبور زینب علیهاالسلام هستی. تو آمیزه ای از عشق و صبر و شجاعت و مهربانی و معصومیتی. تو از تمام غنچه هایی که می شناسم پاک تری. کرامتت را در عصمت گلبرگ های بهشتی پیچیده اند.
تو سربلندترین درختی هستی که من سراغ دارم؛ درختی که از تمام توفان های گناه، پاکدامن گذشته و از بادهای وحشی دامن گرفته تا به خداوند نزدیک تر شده است.
غرورت، کوه هیبتی است که هفت پشت چشم های هوس آلوده را می لرزاند و کلام محکمت، خیال های خام را می شوید و می شوراند. درود بر تو که معصوم ترین فرشته خداوندی.

 


  
  

خاطره ای از یک معلم

بخشنامه را خواندم. خواسته بودند دانش آموزان حافظ جزء 30 را شناسایی کنیم و برای مسابقات قرآنی به اداره ببریم. درب کلاس 1/5 را زدم. از معلم اجازه خواستم و گفتم “ بچه ها دقت کنید؛ از طرف آموزش و پرورش مسابقه حفظ جزء 30 قرآن گذاشتهاند. کسی هست جزء 30 را حفظ باشد؟” کسی دست بلند نکرد. گفتم :” نصف جزء 30 را ؟” بازهم همینطور. کلاس 2/5 و 3/5 هم فایده ای نداشت. فقط مانده بود 4/5. “بچه ها برای مسابقه قرآن، آموزش و پرورش اسامی بچه های حافظ جزء 30 را خواسته است، کسی هست آن را حفظ باشد؟ “ سکوت شد. آماده بودم تا از کلاس خارج شوم. ناگهان یک دست بلند شد“ آقا اجازه ! اسم حمید رضا کشاورز را نوشته اید؟ “. کشاورز دانش آموز کلاس 3/5بود ولی دستش را بلند نکرده بود. پرسیدم : “ مگر او جزء 30 را حفظ است؟ “

 - بله آقا! ولی به کسی نمی گوید. به سمت کلاس 3/5 رفتم . معلم حمید را به راهرو فرستاد. گفتم “ چرا نگفتی ؟ “ گفت: “ آقا اجازه ! ما برای مسابقه حفظ نکردیم.” جا خوردم. برایش توضیح دادم که با نیت خالصانه و برای تشویق دیگران به حفظ قرآن می توان در مسابقات شرکت کرد. پذیرفت که اسمش را بنویسم. همین که خواستم بروم پرسید: “ آقا اجازه! چه کسی به شما گفت ما جزء 30 را حفظ هستیم؟ “ گفتم : “ مرتضی فرزانه” با تعجب گفت: " پس چرا اسم خودش را ننوشتید؟" جا خوردم و گفتم مگر او هم حافظ جزء 30 قرآن است؟ آنروز 19 نفر همدیگر را لو دادند...


91/5/30::: 4:15 ع
نظر()
  
  

این جزوه های درسی، پریشان تر از آنند که مرا نظام شایسته ای بخشند. جبر دلم را منقبض می­کند و مثلثات دلم را به دلتا می­کشاند. سرم گیج میرود و از زمین و زمان تو را می­خواهم. دانشگاه جز تو ، همه چیز را به من می­رساند و من نمیدانم که تو میدانی یا نه...؟ اگر بدانی که نظم تاریخ به هم می­خورد. معشوق، نباید از حال عاشق با خبر باشد. این را استاد ادبیاتمان می­گوید. ایشان، مرد بسیار محترمی است، اما فقط استاد ادبیاتمان است. استاد اخلاق اسلامی ما، نمازش را اول وقت میخواند، اما هزار هزار سوال ناگفته ام را نمی­داند.

پرسیدم: کجاست؟ گفت: نمیدانم. پرسیدم کیست؟ گفت: نمیدانم. پرسیدم هست؟ گفت: البته... و من نپرسیدم، ستودم.

هوای این ناحیه، بارانی است، باران من! ... کویرم و عطش، سینه ام را داغ  عشق کوبیده است.

این جزوه­ها پریشان تر از آنند که مرا نظام شایسته ای بخشند...

بینش اسلامی من، کمترین ضریب را دارد. برای دانشکده ی دوست داشتن، پیش دانشگاهی معرفت لازم است. دست کم پنج واحد...

اینکه جور نمی­شود؟... باشد، چه چیز ما جور نمی­شود که این یکی نمی­شود؟ هر وقت جور شد که ببینمت، این نیز جور خواهد شد.

باور کن!... همین که دور باشی، بهتر است. به حضرتت که دوست دارم هرگز از حالم با خبر نشوی، دلت می­گیرد. این قلمهای شکسته چه کرده اند، جز به زاویه فراموشی کشاندن تو؟...

سرم گیج می­رود و خانم جان، مدام فکر می­کند که هذیان می­گویم. می­گوید: عاشق شده؟... درمون عاشق زندگیه... اولش را درست می­گوید و آخرش را اشتباه، مثل تصور اول حال من از تو... سرداب چه می­فهمد که نیمه شعبان خودش یک ماه است. لیلة القدر، هر سال در یک شب ظهور میکند. ماه فقط سی روز نیست. بهار، اولین فصلی است که ماه هایش سی و یک روز می­شود. این یک روز، مال تو... جمعه که قابل تو را ندارد! جمعه تنها روز هفته است که تنها یک نقطه دارد. تو، در همان نقطه ای، که جمعه دارد. خوانایی آن به همان نقطه است که گاهی هویتش را تغییر می­دهد و می­شود خال هاشمی تو...

خفاش، هیچ وقت تفسیر درستی از خورشید را به دست نمی­دهد... مشکل ،سواد نیست. دانشکده یک راه عاشق شدن را می­گوید؛ هفتاد و یک راه دیگرش در خاطر نینوایی توست.

این جزوه ها... این جزوه ها...

سرم گیج می­رود، تو می­آیی... چشمهایم بارانی اند و دلم، خشک است...

باران من! احسان کن...


91/5/29::: 2:34 ع
نظر()
  
  

پروردگارا  با کدامین زبان شکر نعمتت گویم که پشت پنجره­ی هر رمضان باز هم به خوب نشدن خودم می­نگرم...

شب­های قدر یادتان به خیر که هرچه التماس کرده باشم به انوار خدا، ائمه­ی اطهار علیهم السلام  باز هم کم است... خدایا به قداست این محبان خالصت از گناهان ما در گذر...

باز هم نجوای زلال امام صبور...امام زین العابدین علیه السلام، که به برکت بیان مبارکشان دل­های ما دست از سفره­ی شوم شیطان برمی­دارد و بر خوان الهی می­نشیند...

معبودا تو را سپاس به خاطر امامی که دلسوزمان بودند و برایمان دعاهایی به یادگار گذاشتند که التیام دل­های ترک خورده از گناهمان شد...

چه زیبا نوشتید ای پیشوا... چه عاشقانه خدایتان را خواندید... و چه نیکو به من یاد دادید رسم وفاداری به معبودم را...

آن­گاه که خواندید او را با جملاتی که زلال ترین چشمه­ی حیات در کنارش شرمگین می­شود... عرفان کلامتان تا آسمانی  اوج گرفت که سرو در برابرش سر بر سجده می­ساید...

ای مهربان امامم... به خاطر کدامین گناهتان این گونه در کوی دوست اعتراف کردید؟ که من از خواندنش هیچ ندارم برای گفتن جز هق هقی از سر عجز برگرداندن لحظه­های گناه...

معصوما... شرمنده ام که با خواندن لوح اعتراف به گناه که به من آموختید، باز هم سراغش رفتم و هم­دست شیطان لعین شدم....

آقای من... شرمنده ام...اما جز شما و خاندان شما شفیعی مرا نیست تا قیامت برایم یوم الحسرة نشود...

شیرینی ذکر خدا را با جام دعایی که به ابوحمزه آموختید، جرعه جرعه  به من نوشاندید...امامم سپاس می­گویم خدایی را که شما را برای هدایت دل ما به ولایت رسانید...پروردگارا حب اهل بیت را در دل ما دوچندان نما... و شعف حقیقی را با ظهور آخرین حجتت به دلمان عطا کن...

آمین یا رب العالمین


91/5/22::: 2:50 ع
نظر()
  
  

فاطمه زهرا

من عرفه فاطمة حق معرفتها فقد ادرک لیلة القدر

یا زهرا !

یا زهرا به راستی چه سری است وجود تو که سر شب های  قدر است و چه سری است که خداوند فرمود :«و ما ادراک ما لیلة القدر» و تو چه دانی شب قدر چیست؟

و تو چه دانی فاطمه کیست؟

و چرا علی را شب قدری به شهادت رساندند؟

به  راستی راز این شب چیست که « سلام هی حتی مطلع الفجر» است این شب؟؟؟

مشخص است این شب عظمتی والا در پیشگاه حضرت حق دارد که خداوند فرمود:«لیلة القدر خیر من الف شهر» ...

بد نیست برای درک شب قدر سعی در شناخت حضرت زهرا(س) صورت گیرد، شاید توفیقی حاصل گردد.

همه میدانند، امشب باز تاریخ شب قدری دیگر را رقم میزند تا بندگان به درگاه عبودیت حق تعالی، ابراز بندگی و ارادت کنند و از خداوند بخواهند تا مقدراتشان را یه خوبی مقدر نماید.

در این میان ما به سان گدایاینی می­مانیم که به طلب نان و آبی آمده اند و چیزی از اسرار با خود ندارند، در این شب طلب آب و نان و.... کردن بد نیست، اما ارزش این شب بیش از اینهاست که ما بدانیم و از صاحب الامر(عج) میخواهیم برای ما بیش از آب و نانی که ما میخواهیم، بخواهند که یقینا هم محقق خواهد شد. 

التماس دعا...................

خصوصا دعا برای فرج

 

 


  
  

بسیج دانشجویی دانشگاه امام صادق(ع) طی بیانیه‌ای تاکید کرد: سازمان ملل به سرعت فکری برای جلب حمایت‌های جهانی و گسیل آن برای نجات بیش از 90 هزار مسلمان آواره میانماری کند.

به گزارش خبرگزاری فارس، بسیج دانشجویی دانشگاه امام صادق(ع) نامه‌ای خطاب به بان کی مون نوشتند که متن آن در ذیل می‌آید:

جناب آقای بان کی مون؛ دبیرکل سازمان ملل متحد

سلام علیکم؛

هم اکنون که جامعه بین‌المللی با هدایت رسانه‌های غربی به ویژه ایالات متحده آمریکا سرگرم آتش افروزی و ایجاد اختلاف و کشتار مردم و مقامات دولتی در کشور سوریه می‌باشد، در دیگر سوی جهان شاهد نسل کشی و جنایت وحشیانه‌ای هستیم که قلب هر انسان پاک و آزاد را جریحه دار می‌نماید.

جنایت هولناکی که در کشور میانمار و در هفته گذشته روی داد، پرده از خوی وحشیانه‌ای افرادی برداشت که با حمایت و اغماض دولت میانمار دست به تجاوز و کشتار مردمی زدند که جرمشان مسلمان بودن آنها می‌باشد.

در کشور میانمار شاهد آتش زدن و زنده سوزاندن هزاران انسان بودیم و البته این حادثه برخلاف افسانه دروغین هولوکاست، واقعیتی است که تصاویرو اخبار آن از سوی رسانه‌های غربی و اربابان صهیونیستی آنان مورد بی توجهی قرارگرفته است.

دبیرکل سازمان ملل متحد

جنایت وحشیانه و قتل عام مسلمانان میانمار با کدام یک از اصول میثاقین و اعلامیه جهانی حقوق بشر هم خوانی دارد؟ مگر جز این است که مطابق بند دوم اعلامیه حقوق بشر تمامی انسان‌ها فارغ از نژاد، رنگ، مذهب، جنسیت سزاوار حقوق و آزادی‌های مصرح در اعلامیه هستند؟ آیا این فاجعه هولناک را می‌توان جز نسل کشی آشکار و پاکسازی نژادی دانست؟


آقای بان کی مون

سکوت شما برخلاف وظایف دبیرکلی سازمان ملل متحد می‌باشد. وجدان بیدار جامعه بشری این عملکرد ضعیف شما را در دوران تصدی مسئولیتتان هرگز فراموش نخواهد کرد. اکنون که در پایان دوران تصدی خویش بر مسند دبیرکلی سازمان ملل قرار دارید بهتر است کمی فعالانه تر در ارتباط با این جنایات آشکار اقدام نمایید و علاوه بر محکومیت قتل عام و کشتار مسلمانان میانمار و دولت ظالم حاکم بر آن کشور به سرعت فکری برای جلب حمایت‌های جهانی و گسیل آن برای نجات بیش از 90 هزار مسلمان آواره میانماری نمایید.

بسیج دانشجویی دانشگاه امام صادق(ع)


  
  
<      1   2   3   4   5   >>   >