این بچه ها معما گونه هستند در عین گریستن میخندند و در عین خندیدن میگریند.
دل دریایی شان مطمئن و آرام است اما در عین حال امواج بی قراری شان بیتابانه خود را به ساحل بلند سینه های ستبرشان میکوبد.
اینان ذخیره های خداوند برای عصر آخرالزمان هستند. برگزیدگانی که تاریخ، هزاران سال در انتظار قدومشان بوده است.
عصاره امت های پیشین همانان که(فسوف یاتی الله بقومهم یحبهم و یحبونه اذلة علی المومنین و اعزة علی الکافرین یجاهدون فی سبیل الله و لا یخافون لومة لائم...)
چه روزگار شگفتی، تاریخ آینده ی کره ارض بارور حوادثی بس شگفت است حوادثی که مجد و عظمت جهانگیر اسلام را در پی خواهد داشت و این همه را تنها کسی در می یابد که منتظر است و بوی یار را از فاصله ای نه چندان دور می شنود و هر لحظه انتظار میکشد تا صدای اناالمهدی از جانب قبله بلند شود و او را به سوی خویش فراخواند.
راهیان کربلا را بنگر، آنان خوب دریافته اند که زندگی به خون وابسته است و پیکر تاریخ بی خون خدا،ثار الله، مرده ای بیش نیست و سر مبارک امام بر فراز نی رمزی است بین خدا و عشاق یعنی که این است بهای دیدار...
به یاد آر فرموده صاحب الزمان را که ما را به اعمالی فراخوانده که به محبتشان نزدیک تر است،(فلیعمل کل امر منکم ما تقرب من محبتنا) و براستی مگر محبت آنان در چیست؟ در محبت حسین. محب حسین محبوب خداست و کدام راه از این نزدیکتر؟!
بشنو، زبان حال آنان را بشنو؛ حسینا! اماما! هر چند ما عاشورائیان قرن پانزدهم هجری قمری کربلا نبودیم تا به ندای هل ناصر تو پاسخ گوییم و حق را یاری کنیم ؛ اما حسینا ما میدانیم که تاریخ بر محور تو و عاشورا و کربلایت میگردد و زمان از ان میگذرد تا یاران تو را از صلب پدران و رحم مادرانشان بیرون کشد و همه آنان را در زیر علم خونخواهی تو گرد آورد و آنان را وارثان زمین گرداند و این چنین همه تاریخ روزی بیش نیست و آن روز، روز عاشوراست.
سید مرتضی آوینی
پروردگارا با کدامین زبان شکر نعمتت گویم که پشت پنجرهی هر رمضان باز هم به خوب نشدن خودم مینگرم...
شبهای قدر یادتان به خیر که هرچه التماس کرده باشم به انوار خدا، ائمهی اطهار علیهم السلام باز هم کم است... خدایا به قداست این محبان خالصت از گناهان ما در گذر...
باز هم نجوای زلال امام صبور...امام زین العابدین علیه السلام، که به برکت بیان مبارکشان دلهای ما دست از سفرهی شوم شیطان برمیدارد و بر خوان الهی مینشیند...
معبودا تو را سپاس به خاطر امامی که دلسوزمان بودند و برایمان دعاهایی به یادگار گذاشتند که التیام دلهای ترک خورده از گناهمان شد...
چه زیبا نوشتید ای پیشوا... چه عاشقانه خدایتان را خواندید... و چه نیکو به من یاد دادید رسم وفاداری به معبودم را...
آنگاه که خواندید او را با جملاتی که زلال ترین چشمهی حیات در کنارش شرمگین میشود... عرفان کلامتان تا آسمانی اوج گرفت که سرو در برابرش سر بر سجده میساید...
ای مهربان امامم... به خاطر کدامین گناهتان این گونه در کوی دوست اعتراف کردید؟ که من از خواندنش هیچ ندارم برای گفتن جز هق هقی از سر عجز برگرداندن لحظههای گناه...
معصوما... شرمنده ام که با خواندن لوح اعتراف به گناه که به من آموختید، باز هم سراغش رفتم و همدست شیطان لعین شدم....
آقای من... شرمنده ام...اما جز شما و خاندان شما شفیعی مرا نیست تا قیامت برایم یوم الحسرة نشود...
شیرینی ذکر خدا را با جام دعایی که به ابوحمزه آموختید، جرعه جرعه به من نوشاندید...امامم سپاس میگویم خدایی را که شما را برای هدایت دل ما به ولایت رسانید...پروردگارا حب اهل بیت را در دل ما دوچندان نما... و شعف حقیقی را با ظهور آخرین حجتت به دلمان عطا کن...
آمین یا رب العالمین
یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش
میسپارم به تو از چشم حسود چمنش
گر چه از کوی وفا گشت به صد مرحله دور
دور باد آفت دور فلک از جان و تنش
گر به سرمنزل سلمی رسی ای باد صبا
چشم دارم که سلامی برسانی ز منش
به ادب نافه گشایی کن از آن زلف سیاه
جای دلهای عزیز است به هم برمزنش
گو دلم حق وفا با خط و خالت دارد
محترم دار در آن طره عنبرشکنش
در مقامی که به یاد لب او می نوشند
سفله آن مست که باشد خبر از خویشتنش
عرض و مال از در میخانه نشاید اندوخت
هر که این آب خورد رخت به دریا فکنش
هر که ترسد ز ملال انده عشقش نه حلال
سر ما و قدمش یا لب ما و دهنش
شعر حافظ همه بیت الغزل معرفت است
آفرین بر نفس دلکش و لطف سخنش
فاطمه پر می کشد با سینه ای سرشار از عشق و امید،
حبیبه ی علی پر می کشد، پاره ی تن پیامبر پر میکشد،
بر علی چه گذشت لحظه ی پر کشیدنت؟
صحیفه ی دل علی ورق ورق شد،
دیگر مولایم با که درد دلش را بگوید...
..
.
ای کاش فاطمه را میشناختیم ، فاطمه سر شبهای قدر است...
ای کاش فرزند غریب فاطمه را میشناختیم فرزند مظلومی که دیریست منتظر حضور ماست تا منجر به ظهورش شویم
آقایمان مضطر است ولی چرا...؟
آقا مضطر است چون ما آقا را مضطر کردیم! هم گناه میکنیم و هم میگوییم آقا جان مادرت زهرا بیا...
ای کاش میفهمیدیم عشق مهدی به مادرش زهرا را...
ای کاش گناه نمیکردیم لااقل به خاطر مادرش زهرا
یعنی لحظه ای ترک گناه به نگاه مهدی نمی ارزد...
سلام بر تو مهدی جان،سلام بر تو ای آقای من،سلام بر تو آندم که می ایستی،سلام بر تو آندم که می نشینی،سلام بر تو آن هنگام که روز را آغاز می کنی و آنگاه که روز را پشت سر می گذاری،سلام بر تو آندم که به مقام ولایت رسیدی...
مولایم از شمارش روزها،ساعات و لحظاتی که در غیبت و دوری تو گذشت ناتوانم و میدانم این ناتوانی به خاطر گناهان خود من است.مولایم دیریست عاشقان در انتظارت جمعه ها ندبه می سرایند،اما چرا شمار این همه عاشق به 313 نرسیده نمیدانم...
مولایم چند سالی بیش از خدا عمر نگرفتم و چند سالی بیش نیست که تو را می شناسم،اما دراین چند سال نمیدانم چرا با اینکه میدانستم چه میخواهی،فرمان نبردم،شایداصلا منتظر نبودم،آری من منتظر نبوده ام،آخر منتظر را چه به دوری از یار و مولا،منتظر را چه به غیبت کبری...
آخر کسی که منتظر است گناه نمی کند و کسی که گناه نمی کند،لایق دیدار توست و او را چه غبیت،آری من منتظر نیستم،اما...
مولای من،از ناجوانمردی ها خسته شده ام،از نمازهی بی رنگ و پر ریا خسته شدم...
مولایم میخواهم منتظرت باشم تا تو را ببینم،می شود گوشه ی چشمی،نظری...
تو که یک گوشه ی چشمت غم عالم ببرد
حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد
.
.
.
مولاجان نمیدانم گذشتن و اضافه شدن سالی از سالهای غیبتت تبریک گفتن دارد یا نه؟
نمیدانم در انتظار 313 یار بودن و نبودشان تبریک گفتن دارد یا نه؟
آقاجانم میدانم امشب داغدار پدر عزیزتان هستی و از دوریشان اشک می ریزی...آقا جانم تسلیت باد اندوه جانگداز دوری از پدر بزرگوارتان،آقا جان به خاطر پدر بزرگوارتان و به خاطر عشق جدتان که در قلوبمان لانه کرده نظری بیفکنید تا ما هم منتظر باشیم...
اللهم عجل لولیک الفرج
تا کی به تمنای وصال تو یگانه اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
خواهد به سرآید شب هجران تو یانه ای تیر غمت را دل عشاق نشانه
جمعی به تو مشغولند و تو غایب ز میانه
هر در که زدم صاحب آن خانه تویی تو هر جا که روم پرتو کاشانه تویی تو
در میکده ودیر که جانانه تویی تو مقصود من از کعبه و بت خانه تویی تو
مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه
با کدام دعات خواهم یافت تا روم آن دعا بیاموزم
ای مصداق{...اصبروا و صابروا و رابطوا...}،
ای پد ر و مصداق«الامام...الوالد الشفیق...»،
ای به سان«الام البرة بالولد الصغیر»،
مگر تا کنون فرزند نافرمان نداشته ای! منت گذار و صدایم را بشنو.
به حق آنکه پشت درب صدایت زد:«یا مهدی ادرکنی...»مرا دریاب.
ای دریای وفا!بی وفایی دنیاییان را جبران کن.
ای کوه صفا!آلودگی هایمان را زلال کن.
ای آسمان!بر زمین هستی ام،بتاب.
ای خورشید جهان!گرمی ام ده.ای مهتاب!آرامشم بخش.
ای برکه هستی!سیراب ام کن.ای سایه ی بلند،فرایم گیر.ای نسیم سحری ،نوازشم کن.
ای همه دارایی خدا در زمین !به نیازم برس.
ای افق روشن!از تاریکی مدعیان دوستی ،رهاییم ده.
ای آبشار!از گنداب های مدعی زلال، برهانم.
ای مهر مهربان و گرمی دل آرام،دستم بگیر.
اندیشه ام را بلند،قلبم را فراخ،روحم را آزادو جسمم را پاک کن.
ای مادرتر از مادر!بر این طفل صغیرت در خرد و دین ترحم کن.
ای پدرتر از پدر!شفقت کن،ای برادرتر از برادر یارم باش.
ای زلالتر از باران،بر من ببار.ای روشن تر از پرتو،پرتو افکن.
ای رحمت بی ساحل غرقم کن.
ای کاش میدانستم در کجا استقرار یافته ای...چه سخت است که مردمان را ببینم و تو را نه و صدایی و کلامی از تو نشنوم!چه سنگین است بر من که گرفتاری تو را،نه مرا،فرا گیرد و از من ضجه و شکایتی به تو نرسد!
ای به فدای تو که دور از مایی و با مایی!ای به فدای تو که هرگز از جمع ما بیرون نیستی!
ای آرزوی همه ایمانیان،چه نعمتی بی بدیلی،چه شرافتی داری،بی مثیلی...
ای آرزوی آرزومندان،تا کی شیدای تو باشم و با کدام وصف تو را خطاب گویم.با کدام نجوا سرود هجران سر دهم.چه سنگین است که مویه کنم و پا سخت نشنوم و چه سخت است که در فراقت اشک ریزم و دیگران تو را تنها بگذارند...!
هان!آیا هم نوایی هست که با من آهنگ گریستن کند؟آیا ناله گری با من هم نوا می شود؟ آیا چشمانی اشکبار هست تا در گریستن همراهی ام کند؟!...
ای فرزند احمد!راهی به تو هست؟آیا امروزمان به فردای وصال ،پیوند می خورد؟
کی از سرچشمه ی وصلت و آب گوارای دیدارت،سیراب خواهم شد؟تا کی فریاد و جدایی؟پس تا چه زمان چشمانمان به دیدارت روشن خواهد شد؟
کی به هم میرسد ای یار نگاه من و تو؟!که به دور تو بگردیم و تو زمینیان را با عدل و داد آکند سازی.
خداوندا!پناهمان ده که بندگانت،گرفتارند و عزیزمان را به ما بنمایان و تشنگی وسوزمان را به آرامش و سیراب برگردان.
تو ساکنان کاخ سیاه را شاد می کنی و من صاحب دلشکسته ی خیمه سبز را!
تو جمهوری ایرانی می گویی و می خواهی اسلام را در این سرزمین نابود کنی!
من جمهوری اسلامی می گویم و می خواهم تا اسلام را به تمام جهان گسترش دهم!
تو الله اکبر می گویی و حکومت شیطان اکبر می خواهی! من الله اکبر می گویم و کاخهای شیاطین را به لرزه درمی آورم!
تو بزرگ شده پارتی هستی و من رشد یافته هیئت حسین(ع)!
تو با نعره های مایکل جکسون به هیجان می آیی و با من با نوای یا حسین(ع) شور می گیرم!
تو از کنار عکس شهدا بی احساس می گذری ، اگر فحش ندهی!
و من در کنار عکس شهدا می خندم و گریه می کنم!
تو برای تخریب آمده ای و من برای ساختن!
تو را به دروغ از هیولاهای خیالی ترسانده اند و ترس در قاموس من جایی ندارد.
تو تنفر را فریاد می زنی و من علاوه بر تنفر ، نور عشق و محبت می پراکنم.
تو رپ می خوانی و من ندبه !
تو در انتظار usa هستی و من در انتظار خورشید کعبه!
تو رو بسوی غرب داری و من رو بسوی آسمان!
تو در آروزی لندنی و من در فکر شلمچه!
تو در فکر پناهندگی هستی و من در فکر پناهندگان!
تو با کرشمه دخترکانی در تظاهرات به شور و هیجان می آیی و من با لبخند مادر سادات!
تو در حلقه شیاطین جن و انسی و من در پناه شهدا و فرشتگان!
فریاد تو از فشار غرایز انباشته است و فریاد من از عشق متراکم!
تو تجسم جنبه حیوانیت انسانی و من دوست دارم تجسم کمال انسان باشم.
تو غم فردا نداری از لطف پدر مایه دار و من پدر ندارم!
تو خود را فیلسوف و علامه می دانی و من خود را شاگرد مکتب اهل بیت(ع)!
تو مرا تا حد کشتن می زنی و من تو را در آغوش می گیرم!
تو مرا دشمن می دانی و من تو را برادر!
تو خود را قهرمان می پنداری و من خود را وامدار!
تو تیپ فشن و مایکل جاکسون می زنی و من تیپ شهید همت!
تو از امام دم می زنی و عکسش را پاره می کنی!
و من از خجالت و شرم آب می شوم!
تو دشمن را شاد می کنی و من دشمن را جان به لب!
تو با نفرت نگاهم می کنی و من با لبخند!
تو همه چیز داری ، ماشین و ویلا و ثروت و من ، فقط خدا!
تو صاحب خانه ای و من مستاجر!
تو محرومین جهان را می ترسانی و من مستکبرین را!
تو مستکبرین را شاد می کنی و من پابرهنگان را!
قبله تو کجاست؟ کاخ سیاه و قبله من ... کربلای حسین(ع)!
تو نمیدانی چه می خواهی و من ..... ظهور مهدی فاطمه(عج) را!
تو در حبس ، از ترس اقرار می کنی و من تا پای مرگ برآرمانهایم ایستاده ام!
تو در عزای فاطمه(س) به بهانه انتخابات مختلط می رقصی و من گونه ام را به یاد مادر نیلگون می کنم!
تو سبز را بر گردن سگ و گربه می بندی و من برای این سبز حاضرم خون سرخ بدهم!
تو اگر مرا به چنگ آوری می کشی و من تو را برادرانه در آغوش می گیرم!
تو مرگ مرا می خواهی و من آزادگی تو را
تو چرا آمده ای ؟ به دروغ بزرگانت و من چرا؟!... به دعوت وجدانم!
بزرگان تو کجایند؟ در کاخ و ویلا و بزرگان من .... مثل همه ما، ساده و بی ریا!
بزرگان تو چگونه تو را می نگرند ؟ به چشم موجودی که بهترین ابزار است و بزرگان من، مرا عاشقانه دوست دارند!
تو اهل کجایی؟ لندن و من .... اهل کربلا
تو مستضعفین را انسان نمی شماری و رای شان را باطل!
و من زیر بار حرف زور نخواهم رفت!
تو سبز را بر تن رقاصه گان و خوانندگان کردی و من سبز مقدسم را آزاد خواهم کرد!
تو در میان خنده دشمنان عاشورا را اسیر شیاطین می کنی و من در عاشورای مهدی(عج) عالم را آزاد خواهم کرد!
تو دشمنان را می خوانی و من دشمنان را می رانم!
در عاشورا دشمنان حسین مظلوم(ع) در کاخ سیاه و زرد برای تو دست تکان می دهند و هورا می کشند و من همچنان بر مظلومیت حسین(ع) اشک می ریزم!
تو در حرم اهل بیت(ع) در محرم حسین بر زمین پای می کوبی و فرزندش را یزید می خوانی و من جانم را آماده کرده ام تا در مصاف یزیدیان کاخ سیاه ، حامیان تو به حسین (ع) هدیه کنم.
تو ذره ای به حرفهایت اعتقاد نداری و من مجسمه اعتقادم!
ترس و اضطراب از نگاه تو می ریزد و نگاه خشم آلود من جهانخواران را به اضطراب می آورد.
تو برای حسین(ع) چه کرده ای ؟! هیچ
و من ...... خودش می داند!
تو در هنگامه حمله دشمنان کجا بودی؟ در تفریح و تحصیل
و من ...... شبانه روز بیدار در خط مقدم! در آرزوی شهادت!
تو ایران را چگونه می خواهی ؟! زیر پای دشمنان
و من ، سرافراز تا ظهور مهدی صاحب الزمان(عج)
تو مستضعفین را چگونه می نگری ؟ بیچارگانی قابل ترحم که بیجا کرده اند به احمدی نژاد رای داده اند!
.... و من خادم و شرمنده آنها!
تو خود را با وجود اندک بودن ،بیشمار می خوانی و همه می خندند !
و من از خیل بیشمار دشمنان که برای حمایت تو آمده اند باکی ندارم!
شیاطین انس و جن در انتظار تواند تا بلکه آتشی بیفروزی!
شهدا و امامشان ، مستضعفین و منجی شان در انتظار منند ، تا مهیا شوم!
با این همه من تو را دوست دارم و می دانم که روزی بسویم خواهی آمد ، روزی که فضاحت طلحه و زبیرها را ببینی و فریب خوردگی خود را....ای کاش آن روز که امام حقیقت طلوع می کند من و تو در کنارهم و در کنارش باشیم نه در مقابلش.