شهادت امام جعفر صادق (ع) ششمین اختر تبناک ولایت و امامت ، امامی که شیعه با حضور وی جانی تازه یافت ، بر تمامی شیعیان و پویندگان راهش تسلیت باد.
غروب غریبت، در لابهلای دقیههای خاکی بقیع قد میکشد. مدبنه، با التهاب به مدار پرواز کبوتران دست میبرد تا مردم، آیههای زخمی نشناختنت را به دوش بکشند و عذر نیاورند.
زمین، آبستن اشک میشود. خورشید، قد خم میکند و دستهای ملتمس عرشیان، همگام با فرشیان، شعر بیقراری را در آغوش میکشند.
داغ در گلوی شیعیان منتشر میشود تا بلوغ ابری بقیع را نظاره کنند.
نبض تاریخ، به هم خورده است. دشمنان، با زهرشان، قلب تو را نشانه رفتهاند تا حوصله خدا را سر ببرند.
با این بدبختی عمیقی که فراهم کردهاند، نه تنها به ساحت سبزت راه نیافتهاند، که آتش جهنم خودشان را شعلهورتر ساختهاند.
اینان، سپاهیان شیطانند که از دهلیزهای پرپیچ و خم جهالت و نکبت سردرآوردهاند.
اینان میخواهند آینه امامت را بشکنند؛ ولی دیری نخواهد پایید که مذلت و سرافکندگی خویش را در قامت «وجوه یومئذ خاشعه» تجربه خواهند کرد.
خورشید از چشمان تو تقلید میکند.
هنوز هم دنیا، از شکوه جاری تو وام میگیرد. هنوز هم خورشید، از چشمان تو تقلید میکند.
دانشگاه، به نام تو زنده است؛ حوزه از زلال دانش تو آب میخورد و عطش دانشاندوزی راهیان عشق، با کلام تو سیراب میشود.
"نقی یعقوبی"
این بچه ها معما گونه هستند در عین گریستن میخندند و در عین خندیدن میگریند.
دل دریایی شان مطمئن و آرام است اما در عین حال امواج بی قراری شان بیتابانه خود را به ساحل بلند سینه های ستبرشان میکوبد.
اینان ذخیره های خداوند برای عصر آخرالزمان هستند. برگزیدگانی که تاریخ، هزاران سال در انتظار قدومشان بوده است.
عصاره امت های پیشین همانان که(فسوف یاتی الله بقومهم یحبهم و یحبونه اذلة علی المومنین و اعزة علی الکافرین یجاهدون فی سبیل الله و لا یخافون لومة لائم...)
چه روزگار شگفتی، تاریخ آینده ی کره ارض بارور حوادثی بس شگفت است حوادثی که مجد و عظمت جهانگیر اسلام را در پی خواهد داشت و این همه را تنها کسی در می یابد که منتظر است و بوی یار را از فاصله ای نه چندان دور می شنود و هر لحظه انتظار میکشد تا صدای اناالمهدی از جانب قبله بلند شود و او را به سوی خویش فراخواند.
راهیان کربلا را بنگر، آنان خوب دریافته اند که زندگی به خون وابسته است و پیکر تاریخ بی خون خدا،ثار الله، مرده ای بیش نیست و سر مبارک امام بر فراز نی رمزی است بین خدا و عشاق یعنی که این است بهای دیدار...
به یاد آر فرموده صاحب الزمان را که ما را به اعمالی فراخوانده که به محبتشان نزدیک تر است،(فلیعمل کل امر منکم ما تقرب من محبتنا) و براستی مگر محبت آنان در چیست؟ در محبت حسین. محب حسین محبوب خداست و کدام راه از این نزدیکتر؟!
بشنو، زبان حال آنان را بشنو؛ حسینا! اماما! هر چند ما عاشورائیان قرن پانزدهم هجری قمری کربلا نبودیم تا به ندای هل ناصر تو پاسخ گوییم و حق را یاری کنیم ؛ اما حسینا ما میدانیم که تاریخ بر محور تو و عاشورا و کربلایت میگردد و زمان از ان میگذرد تا یاران تو را از صلب پدران و رحم مادرانشان بیرون کشد و همه آنان را در زیر علم خونخواهی تو گرد آورد و آنان را وارثان زمین گرداند و این چنین همه تاریخ روزی بیش نیست و آن روز، روز عاشوراست.
سید مرتضی آوینی
دو پیرمرد 90 ساله، به نامهاى بهمن و خسرو، دوستان بسیار قدیمى بودند.هنگامى که بهمن در بستر مرگ بود، خسرو هر روز به دیدار او می رفت. یک روز خسرو گفت: «بهمن جان، ما هر دو عاشق فوتبال بودیم و سالهاى سال با هم فوتبال بازى می کردیم. لطفاً وقتى به بهشت رفتى، یک جورى به من خبر بوده که در آن جا هم می شود فوتبال بازى کرد یا نه؟» بهمن گفت: «خسرو جان، تو بهترین دوست زندگى من هستى. مطمئن باش اگر امکانش بود حتماً بهت خبر می دهم.» چند روز بعد بهمن از دنیا رفت. یک شب، نیمه هاى شب، خسرو با صدایى از خواب پرید. یک شیء نورانى چشمک زن را دید که نام او را صدا می زد: خسرو، خسرو... خسرو گفت: کیه؟ منم، بهمن. تو بهمن نیستى، بهمن مرده!باور کن من خود بهمنم...تو الان کجایی؟ بهمن گفت: در بهشت! و چند خبر خوب و یک خبر بد برات دارم. خسرو گفت: اول خبرهاى خوب را بگو. بهمن گفت: اول این که در بهشت هم فوتبال برقرار است. و از آن بهتر این که تمام دوستان و هم تیمی هایمان که مرده اند نیز اینجا هستند. حتى مربى سابقمان هم اینجاست. و باز هم از آن بهتر این که همه ما دوباره جوان هستیم و هوا هم همیشه بهار است و از برف و باران خبرى نیست. و از همه بهتر این که می توانیم هر چقدر دلمان می خواهد فوتبال بازى کنیم و هرگز خسته نمی شویم. در حین بازى هم هیچ کس آسیب نمی بیند. خسرو گفت: عالیه! حتى خوابش را هم نمی دیدم! راستى آن خبر بدى که گفتى چیه؟ بهمن گفت: مربیمون براى بازى جمعه اسم تو را هم توى تیم گذاشته!
یکى از دستورهایى که پیشوایان دین در باب تلاوت قرآن به ما داده اند، خواندن از روى آن است و روى این مسئله تاکید فراوانى کرده اند. چه بسا علت این تاکید، بهره گرفتن از "نورانیت" قرآن است، تا مسلمانان از آن بهره بیشترى ببرند و نورانیش در آنان اثر گذارد.
احادیثى از معصومین علیهم السلام رسیده است که انسان هر وقت مى خواهد قرآن بخواند، از روى خط قرآن تلاوت کند، زیرا قرائت از روى قرآن ثواب بیشترى دارد.
از جمله احادیثى که بر این مطلب صراحت دارد، روایت اسحاق بن عمار است که به امام صادق علیه السلام عرضه داشت: جانم به قربانت، من قرآن را حفظ کرده ام آیا از حفظ بخوانم یا از روى آن ؟
امام علیه السلام فرمودند:
از روى آن بخوان. زیرا که قرائت از روى قرآن ثواب بیشترى دارد. مگر نمى دانى که نگاه کردن به قرآن علاوه بر خواندن آن، مستقلا عبادت محسوب مى گردد. (اصول کافى، ج 4، کتاب فضیلت قرآن . ص 418، حدیث 5)
در روایت دیگری امام صادق علیه السلام فرموده اند:
هر کس قرآن را از روى آن تلاوت کند چشم وى نیز از قرآن بهره بردارى مى نماید و از عذاب او و پدر و مادرش هم کاسته مى شود گر چه با کفر از دنیا رفته باشند. (ثواب الاعمال، ص 231؛ اصول کافى، ج 4، ص 417، حدیث 1 و 4)
رسول خدا صلى الله علیه و آله نیز در این باره فرموده اند:
هیچ چیز بر شیطان سخت تر از آن نیست که انسان قرآن را از روى آن بخواند.
نیز از آن حضرت روایت شده: سهم چشم هایتان را از عبادت بپردازید. پرسیدند: یا رسول الله! سهم چشم از عبادت چیست؟ فرمودند: نگاه کردن به قرآن و تفکر در آن و پند گرفتن از شگفتى هاى آن است. (الجامع الصغیر)
و نیز چنین فرمودند: برترین عبادت امت من تلاوت قرآن با نگاه به آن است. (آداب المتعلمین، ص 151)
از روایت فوق به دست مى آید که تنها خواندن قرآن، تلاوت کامل و مطلوب نیست. بلکه علاوه بر خواندن اگر به آیات الهى، نگاه شود و قرآن در مقابل فرد تلاوت کننده قرار داشته باشد بهتر است.
شاید از این احادیث بتوان استفاده کرد که خواندن قرآن از روى آن به تدبر و تفکر نزدیکتر است تا از حفظ خواندن .
ضمنا در مورد نگاه نمودن به قرآن و ریختن گناهان باید گفت که خداوند آن قدر رحمان و رحیم است که در هر زمینه ای لطف و بخشش او بیش از مقدار عمل بندگان است.
نمی دانم تا کی می توانم تو را بیشتر از همه کس دوست داشته باشم؟ نمی دانم بهشت تا کی ادامه خواهد داشت؟ نفس های تو، بوی بهشت می دهند. تو از جنس بهشتی؛ بهشت زیر پای توست. تو مهربان ترین ستاره ای هستی که من داشته ام. تو از تمام درخت ها پرنده تری. نمی دانم تا کجای دنیا می توانم از مهربانی تو بنویسم!
خاطره ای از یک معلم
بخشنامه را خواندم. خواسته بودند دانش آموزان حافظ جزء 30 را شناسایی کنیم و برای مسابقات قرآنی به اداره ببریم. درب کلاس 1/5 را زدم. از معلم اجازه خواستم و گفتم “ بچه ها دقت کنید؛ از طرف آموزش و پرورش مسابقه حفظ جزء 30 قرآن گذاشتهاند. کسی هست جزء 30 را حفظ باشد؟” کسی دست بلند نکرد. گفتم :” نصف جزء 30 را ؟” بازهم همینطور. کلاس 2/5 و 3/5 هم فایده ای نداشت. فقط مانده بود 4/5. “بچه ها برای مسابقه قرآن، آموزش و پرورش اسامی بچه های حافظ جزء 30 را خواسته است، کسی هست آن را حفظ باشد؟ “ سکوت شد. آماده بودم تا از کلاس خارج شوم. ناگهان یک دست بلند شد“ آقا اجازه ! اسم حمید رضا کشاورز را نوشته اید؟ “. کشاورز دانش آموز کلاس 3/5بود ولی دستش را بلند نکرده بود. پرسیدم : “ مگر او جزء 30 را حفظ است؟ “
- بله آقا! ولی به کسی نمی گوید. به سمت کلاس 3/5 رفتم . معلم حمید را به راهرو فرستاد. گفتم “ چرا نگفتی ؟ “ گفت: “ آقا اجازه ! ما برای مسابقه حفظ نکردیم.” جا خوردم. برایش توضیح دادم که با نیت خالصانه و برای تشویق دیگران به حفظ قرآن می توان در مسابقات شرکت کرد. پذیرفت که اسمش را بنویسم. همین که خواستم بروم پرسید: “ آقا اجازه! چه کسی به شما گفت ما جزء 30 را حفظ هستیم؟ “ گفتم : “ مرتضی فرزانه” با تعجب گفت: " پس چرا اسم خودش را ننوشتید؟" جا خوردم و گفتم مگر او هم حافظ جزء 30 قرآن است؟ آنروز 19 نفر همدیگر را لو دادند...
این جزوه های درسی، پریشان تر از آنند که مرا نظام شایسته ای بخشند. جبر دلم را منقبض میکند و مثلثات دلم را به دلتا میکشاند. سرم گیج میرود و از زمین و زمان تو را میخواهم. دانشگاه جز تو ، همه چیز را به من میرساند و من نمیدانم که تو میدانی یا نه...؟ اگر بدانی که نظم تاریخ به هم میخورد. معشوق، نباید از حال عاشق با خبر باشد. این را استاد ادبیاتمان میگوید. ایشان، مرد بسیار محترمی است، اما فقط استاد ادبیاتمان است. استاد اخلاق اسلامی ما، نمازش را اول وقت میخواند، اما هزار هزار سوال ناگفته ام را نمیداند.
پرسیدم: کجاست؟ گفت: نمیدانم. پرسیدم کیست؟ گفت: نمیدانم. پرسیدم هست؟ گفت: البته... و من نپرسیدم، ستودم.
هوای این ناحیه، بارانی است، باران من! ... کویرم و عطش، سینه ام را داغ عشق کوبیده است.
این جزوهها پریشان تر از آنند که مرا نظام شایسته ای بخشند...
بینش اسلامی من، کمترین ضریب را دارد. برای دانشکده ی دوست داشتن، پیش دانشگاهی معرفت لازم است. دست کم پنج واحد...
اینکه جور نمیشود؟... باشد، چه چیز ما جور نمیشود که این یکی نمیشود؟ هر وقت جور شد که ببینمت، این نیز جور خواهد شد.
باور کن!... همین که دور باشی، بهتر است. به حضرتت که دوست دارم هرگز از حالم با خبر نشوی، دلت میگیرد. این قلمهای شکسته چه کرده اند، جز به زاویه فراموشی کشاندن تو؟...
سرم گیج میرود و خانم جان، مدام فکر میکند که هذیان میگویم. میگوید: عاشق شده؟... درمون عاشق زندگیه... اولش را درست میگوید و آخرش را اشتباه، مثل تصور اول حال من از تو... سرداب چه میفهمد که نیمه شعبان خودش یک ماه است. لیلة القدر، هر سال در یک شب ظهور میکند. ماه فقط سی روز نیست. بهار، اولین فصلی است که ماه هایش سی و یک روز میشود. این یک روز، مال تو... جمعه که قابل تو را ندارد! جمعه تنها روز هفته است که تنها یک نقطه دارد. تو، در همان نقطه ای، که جمعه دارد. خوانایی آن به همان نقطه است که گاهی هویتش را تغییر میدهد و میشود خال هاشمی تو...
خفاش، هیچ وقت تفسیر درستی از خورشید را به دست نمیدهد... مشکل ،سواد نیست. دانشکده یک راه عاشق شدن را میگوید؛ هفتاد و یک راه دیگرش در خاطر نینوایی توست.
این جزوه ها... این جزوه ها...
سرم گیج میرود، تو میآیی... چشمهایم بارانی اند و دلم، خشک است...
باران من! احسان کن...
پروردگارا با کدامین زبان شکر نعمتت گویم که پشت پنجرهی هر رمضان باز هم به خوب نشدن خودم مینگرم...
شبهای قدر یادتان به خیر که هرچه التماس کرده باشم به انوار خدا، ائمهی اطهار علیهم السلام باز هم کم است... خدایا به قداست این محبان خالصت از گناهان ما در گذر...
باز هم نجوای زلال امام صبور...امام زین العابدین علیه السلام، که به برکت بیان مبارکشان دلهای ما دست از سفرهی شوم شیطان برمیدارد و بر خوان الهی مینشیند...
معبودا تو را سپاس به خاطر امامی که دلسوزمان بودند و برایمان دعاهایی به یادگار گذاشتند که التیام دلهای ترک خورده از گناهمان شد...
چه زیبا نوشتید ای پیشوا... چه عاشقانه خدایتان را خواندید... و چه نیکو به من یاد دادید رسم وفاداری به معبودم را...
آنگاه که خواندید او را با جملاتی که زلال ترین چشمهی حیات در کنارش شرمگین میشود... عرفان کلامتان تا آسمانی اوج گرفت که سرو در برابرش سر بر سجده میساید...
ای مهربان امامم... به خاطر کدامین گناهتان این گونه در کوی دوست اعتراف کردید؟ که من از خواندنش هیچ ندارم برای گفتن جز هق هقی از سر عجز برگرداندن لحظههای گناه...
معصوما... شرمنده ام که با خواندن لوح اعتراف به گناه که به من آموختید، باز هم سراغش رفتم و همدست شیطان لعین شدم....
آقای من... شرمنده ام...اما جز شما و خاندان شما شفیعی مرا نیست تا قیامت برایم یوم الحسرة نشود...
شیرینی ذکر خدا را با جام دعایی که به ابوحمزه آموختید، جرعه جرعه به من نوشاندید...امامم سپاس میگویم خدایی را که شما را برای هدایت دل ما به ولایت رسانید...پروردگارا حب اهل بیت را در دل ما دوچندان نما... و شعف حقیقی را با ظهور آخرین حجتت به دلمان عطا کن...
آمین یا رب العالمین
من عرفه فاطمة حق معرفتها فقد ادرک لیلة القدر
یا زهرا !
یا زهرا به راستی چه سری است وجود تو که سر شب های قدر است و چه سری است که خداوند فرمود :«و ما ادراک ما لیلة القدر» و تو چه دانی شب قدر چیست؟
و تو چه دانی فاطمه کیست؟
و چرا علی را شب قدری به شهادت رساندند؟
به راستی راز این شب چیست که « سلام هی حتی مطلع الفجر» است این شب؟؟؟
مشخص است این شب عظمتی والا در پیشگاه حضرت حق دارد که خداوند فرمود:«لیلة القدر خیر من الف شهر» ...
بد نیست برای درک شب قدر سعی در شناخت حضرت زهرا(س) صورت گیرد، شاید توفیقی حاصل گردد.
همه میدانند، امشب باز تاریخ شب قدری دیگر را رقم میزند تا بندگان به درگاه عبودیت حق تعالی، ابراز بندگی و ارادت کنند و از خداوند بخواهند تا مقدراتشان را یه خوبی مقدر نماید.
در این میان ما به سان گدایاینی میمانیم که به طلب نان و آبی آمده اند و چیزی از اسرار با خود ندارند، در این شب طلب آب و نان و.... کردن بد نیست، اما ارزش این شب بیش از اینهاست که ما بدانیم و از صاحب الامر(عج) میخواهیم برای ما بیش از آب و نانی که ما میخواهیم، بخواهند که یقینا هم محقق خواهد شد.
التماس دعا...................
خصوصا دعا برای فرج
بسیج دانشجویی دانشگاه امام صادق(ع) طی بیانیهای تاکید کرد: سازمان ملل به سرعت فکری برای جلب حمایتهای جهانی و گسیل آن برای نجات بیش از 90 هزار مسلمان آواره میانماری کند.
به گزارش خبرگزاری فارس، بسیج دانشجویی دانشگاه امام صادق(ع) نامهای خطاب به بان کی مون نوشتند که متن آن در ذیل میآید:
جناب آقای بان کی مون؛ دبیرکل سازمان ملل متحد
سلام علیکم؛
هم اکنون که جامعه بینالمللی با هدایت رسانههای غربی به ویژه ایالات متحده آمریکا سرگرم آتش افروزی و ایجاد اختلاف و کشتار مردم و مقامات دولتی در کشور سوریه میباشد، در دیگر سوی جهان شاهد نسل کشی و جنایت وحشیانهای هستیم که قلب هر انسان پاک و آزاد را جریحه دار مینماید.
جنایت هولناکی که در کشور میانمار و در هفته گذشته روی داد، پرده از خوی وحشیانهای افرادی برداشت که با حمایت و اغماض دولت میانمار دست به تجاوز و کشتار مردمی زدند که جرمشان مسلمان بودن آنها میباشد.
در کشور میانمار شاهد آتش زدن و زنده سوزاندن هزاران انسان بودیم و البته این حادثه برخلاف افسانه دروغین هولوکاست، واقعیتی است که تصاویرو اخبار آن از سوی رسانههای غربی و اربابان صهیونیستی آنان مورد بی توجهی قرارگرفته است.
دبیرکل سازمان ملل متحد
جنایت وحشیانه و قتل عام مسلمانان میانمار با کدام یک از اصول میثاقین و اعلامیه جهانی حقوق بشر هم خوانی دارد؟ مگر جز این است که مطابق بند دوم اعلامیه حقوق بشر تمامی انسانها فارغ از نژاد، رنگ، مذهب، جنسیت سزاوار حقوق و آزادیهای مصرح در اعلامیه هستند؟ آیا این فاجعه هولناک را میتوان جز نسل کشی آشکار و پاکسازی نژادی دانست؟
آقای بان کی مون
سکوت شما برخلاف وظایف دبیرکلی سازمان ملل متحد میباشد. وجدان بیدار جامعه بشری این عملکرد ضعیف شما را در دوران تصدی مسئولیتتان هرگز فراموش نخواهد کرد. اکنون که در پایان دوران تصدی خویش بر مسند دبیرکلی سازمان ملل قرار دارید بهتر است کمی فعالانه تر در ارتباط با این جنایات آشکار اقدام نمایید و علاوه بر محکومیت قتل عام و کشتار مسلمانان میانمار و دولت ظالم حاکم بر آن کشور به سرعت فکری برای جلب حمایتهای جهانی و گسیل آن برای نجات بیش از 90 هزار مسلمان آواره میانماری نمایید.
بسیج دانشجویی دانشگاه امام صادق(ع)